۱۳۸۸ تیر ۲۱, یکشنبه
فـصـــل تـنـهـــــایی
داشتم به تنهایی فکر می کردم ، به اینکه هر کسی برای خودش در هر شرایطی روزها و لحظه های تنهایی دارد ، به تنهایی های خودم و به تنهایی های تو فکر می کردم
انگار که من آفریده شدم برای تنهایی های تو ، برای دلتنگی هایت
چه آنروزهایی که تنها بودی و تنها زندگی می کردی ، و چه اینروزهایی که تنها نیستی اما بازم گاهی تنها می مانی
شکوه ای ندارم ، گلایه ای هم ندارم ، اگر باور کنی خوشحالم هستم که وجودم حتی در اینروزها که تنها می مانی پایگاهی است برای پناه تنهایی هایت
اما تنهایی های من کجا ، تنهایی های تو کجا
و از خودم می پرسم : چه کسی پناه تنهایی های من است ؟
یادت هست آنروزها که تنها بودی گفته بودم :
اگر یه روزی به بهانه زندگی از دل من کوچ کردی ، برو . من می مانم همین جا ، تنهای تنها
اما امروز می گویم :
اگر آن روز به بهانه زندگی رفتی ، امروز به بهانه خاطراتی که از دل من به یاد داری برگرد ، مثل پرستوهایی که فصل سرما به جایی گرم کوچ می کنند ، تو هم فصل تنهایی هایت ، فصل دلتنگی هایت به دل من کوچ کن
من و دلم هنوزم همین جا هستیم
و همیشه منتظرت می مانیم
.
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۱ نظر:
خيلي باحال بود
ارسال یک نظر