۱۳۸۸ آذر ۲۶, پنجشنبه


از او نگــــــو


مرا عذاب نده ، با نام او جزا نده

مرا از او جدا کن ، مرا با خود تنها کن

اما ، مرا بخاطر او رها مکن

مرا با احساس خود هم آوا کن ، مرا در احساس خود رها کن

با من از عشق بگو ، از عشق بین ما بگو

تو از من بگو ، من از تو بگم

تو از خاطرات کهنه بگو ، من از راز کهنه بگم

از عصرهای مستی و دیدار ، از خواب تن عشق بگو

اما از او هیچ نگو

با من نیز یکی باش ، به فکر فرق بین من و او نباش

تا من بتوانم باشم

مثل یک راز ، و تو مثل یک همراز

با من از اینها بگو

اما از او هیچ نگو

از او نگو

.

۳ نظر:

hamlet گفت...

چه خوب که کامنتها رو باز کردی. کلی وبلاگت رو عوض کردی یعنی یه دستی کشیدی روش!!
مازی جان
دوست دارم بنویسی

hamlet گفت...

مازی اینجا چرا قاطی پاطی ه!؟

reza گفت...

سلام.نوشته هات احساسیه.خیلی مشخصه که عاشقی. یه چیزی بگم اون زمانی که اومدم وبلاگارو پیدا کردم . وبلاگ تو یکی از اولین وبلاگایی بود که میخوندمش . یادمه یه اهنگ دیگه رو وبلاگت بود.این اهنگ جدید هم خیلی قشنگه.